Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «الف»
2024-05-03@22:43:38 GMT

روایتی از نامه دختر کرمانشاهی به رهبر انقلاب

تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۸۵۴۳۷۳

روایتی از نامه دختر کرمانشاهی به رهبر انقلاب

روزنامه وطن امروز در ادامه نوشت: باد می‌آمد و مدرسه را می‌لرزاند و دل ژینا و دوستانش هم می‌لرزید. مدرسه‌شان فرسوده بود و وسایلش زوار در رفته. به مویی بند بود، شاید هم به بادی. روستای‌شان سفیدبرگ، محروم بود و دورافتاده، در دل کوه‌های سر به فلک کشیده کرمانشاه، حومه جوانرود، حوالی مرز. مدرسه ژینا مخروبه بود، دیوارهایش پر از ترک، سقفش شکم‌داده، مستعد حادثه و آبستن فاجعه.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

***

_ من از فردا مدرسه نمی‌رم. 

این را شب ژینا در خانه به پدر و مادرش گفت. گفت می‌ترسد دیوار کلاس بر سرش آوار شود. گفت که صدای باد، دل کوچکش را پر می‌کند از نگرانی. جانش را مالامال می‌کند از تشویش. گفت که حواسش از ترس پرت می‌شود. ژینا مدرسه را دوست داشت. می‌خواست دکتر بشود، دندانپزشک. این را به خانم معلم‌‍‌شان هم گفته بود. مادر حرف‌های دختر کوچک ۹ ساله‌اش را شنید و غمگین فقط نگاه کرد. چه‌ کاری از دستش برمی‌آمد تا دردانه‌اش آرام بگیرد. پدر اما خندید و گفت: چرا نامه نمی‌نویسی؟

_ که چه بشود؟

_ برای‌تان مدرسه بسازند. 

_ چه کسانی؟

_ آنها که کارشان مدرسه‌سازی است. 

_ نامه به که بنویسم؟

_ به آقا. 

***

همان شب ژینا دفتر مشقش را آورد و مدادش را تراشید و یک کاغذ از دفترش جدا کرد و نوشت: 

«پدر بزرگوارم

رهبر فرزانه انقلاب، سلام، من ژینا کلاس سوم ابتدایی دبستان فتح‌المبین سفیدبرگ از توابع شهرستان جوانرود استان کرمانشاه می‌باشم. روستای ما ۱۷ کیلومتر از شهرستان جوانرود فاصله دارد. مدرسه ما در سال ۱۳۶۰ ساخته شد و از هر چهار طرف ترک برداشته و نشست کرده و هر لحظه احتمال دارد با یک رعد و برق که زمین تکان می‌خورد خراب شود. من می‌ترسم که در کلاس‌های آن درس بخوانم. بارها به مامان و بابایم گفته‌ام جرات درس خواندن در چنین مدرسه‌ای را ندارم».

***

ژینا همان شب خواب دید در مدرسه جدیدی درس می‌خواند که دیوارهایش سفید و تمیز است و سقفش محکم و استوار. صندلی‌های راحت و خوش‌رنگ جای نیمکت‌های کهنه و رنگ و رو رفته را گرفته بود. همه چیز جدید بود، بوی تازگی می‌داد، بوی زندگی. زنگ نقاشی بود. ژینا و دوستانش نقاشی می‌کشیدند. ژینا عکس یک مدرسه را کشید و پرچم ایران را هم گذاشت سردرش. خودش و همکلاسی‌هایش را هم نقاشی کرد که در حیاط مدرسه بازی می‌کنند. از نقاشی‌اش خوشش آمد و خندید و با خنده خودش از خواب بیدار شد. مادر هم که خنده او را دید دلش آرام گرفت. ژینا به مدرسه که رسید خوابش را برای دوستانش تعریف کرد و خندید. بچه‌ها هم خندیدند. همه خندیدند. 

***

نامه به مقصد رسید و خوانده شد. هیچ نامه‌ای بی‌پاسخ نمی‌ماند. نامه ارجاع شد به جایی که مدرسه‌سازی در تخصصش است. همان ستادی که بیشتر از ۱۹۰۰ مدرسه ساخته تا به امروز، همه هم در مناطق محروم، روستاها، آبادی‌های لب مرز، قریه‌های دوردست؛ ستاد اجرایی فرمان امام. ژینا و دوستانش خیلی زود صدای ماشین‌آلات سنگین را شنیدند. آمده بودند تا مدرسه‌ای جدید بسازند برای دختران و پسران روستای سفیدبرگ. بچه‌ها موقتا به کانکس منتقل شدند تا از درس و مشق‌شان نمانند. جای همان مدرسه مخروبه قبلی، شروع به ساخت مدرسه جدیدی کردند. لودر رفت و بولدوزر آمد؛ جرثقیل آمد با بیل مکانیکی و غلتک. بتن ریختند و تیرآهن سوار کردند. ساختند و ساختند. ژینا و دوستانش هر روز می‌آمدند و به تماشا می‌نشستند ساخت مدرسه جدیدشان را. 

***

حالا ژینا و دوستانش در مدرسه جدیدشان هستند؛ مدرسه برکت. نه از باد می‌ترسند و نه از توفان و رعد و برق. دیگر نه نگران سرمای استخوان‌سوز ارتفاعات کرمانشاه هستند و نه دلواپس گرمای کلافه‌کننده روزهای پایانی سال تحصیلی. مدرسه‌شان کلاس نورگیر و روشن دارد، سرویس بهداشتی تمیز دارد، کتابخانه دارد، آزمایشگاه دارد، اتاق رایانه دارد، نمازخانه دارد، زمین ورزش دارد و در حد وسع و مقدورات، مجهز است. حالا دخترکان معصوم روستای سفیدبرگ با خیال راحت درس می‌خوانند و تن و دل‌شان نمی‌لرزد با همهمه بادی و درگرفتن توفانی. 

***

ژینا دوباره دست به قلم شد و نامه نوشت؛ این مرتبه خوشحال و پر از امید به زندگی. مطمئن بود نامه‌اش دوباره خوانده خواهد شد. 

«پدر بزرگوارم

سلام، من ژینا دانش‌آموز کلاس چهارم ابتدایی روستای سفیدبرگ هستم. همان دختری که برای شما نامه نوشته بود که دیگر به مدرسه نمی‌روم. الان من و همکلاسی‌هایم خیال‌مان راحت شده که مدرسه قدیمی و ترک‌هایش دیگر روی سر ما خراب نمی‌شود یا مجبور نیستیم در کانکس درس بخوانیم، چرا که دیگر برای خودمان یک مدرسه جدید داریم با کلی کلاس و کتابخانه و آزمایشگاه و نمازخانه. من الان خوشحال هستم که هر روز به مدرسه می‌روم و می‌خواهم در آینده دکتر دندانپزشک بشوم. از طرف خودم و دوستانم از شما رهبر و پدر بزرگوارم تشکر می‌کنم که نامه مرا خواندید و برای ما یک مدرسه ساختید. آرزو می‌کنم همه بچه‌های ایران مدرسه‌ای بخوبی مدرسه ما داشته باشند».

***

آن شب ژینا به رویاهایش فکر کرد، به درس‌خواندن، ادامه تحصیل، دکتر شدن؛ و آرام‌تر از همیشه به خواب رفت.

منبع: الف

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۸۵۴۳۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روز اتحاد است/ هم‌خوانی معلمان در دیدار امروز با رهبر انقلاب + فیلم و متن

جمعی از معلمان سراسر کشور با رهبر انقلاب دیدار کردند؛ در ابتدای این دیدار معلمان سرودی همخوانی کردند که آن را مشاهده می‌کنید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا،پیش از ظهر امروز _چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت_ و هم‌زمان با سالروز شهادت شهید مطهری و روز معلّم، جمعی از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور صبح امروز (چهارشنبه) با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

در ابتدای این دیدار معلمان سرودی همخوانی کردند که در ادامه بخشی از  فیلم و متن آن را مشاهده می‌کنید:

هر نفس به شوق گل‌ها
شیوه جنون شد پیدا

طرز عاشقی شد معنا
دل چمن چمن شد

برق دیگر از واعدنا
شعله زد به جان موسا

تازه از رگ ابر اینجا
گلشن سخن شد

ای، شب عمر از طلوع مژده‌های، نور تو روشن
به تن صبح دل از ان یکاد، لطف تو جوشن
شده جان از بهار لحظه‌های، یاد تو گلشن

باشد بنای هستی
توحید و حق پرستی
با مدعی مگویید
اسرار عشق ومستی
می‌پیچد در، هوا عطر سیب
نصرمن الله، و فتح قریب

مدرسه سراسر شوق است
مدرسه بهار علم است

مدرسه قرار حلم است
آشیان جان است
ای خوشا معلم در جان
گلشن شکوفا دارد
شغل انبیا را دارد
باغبان جان است

من، آیه اللهُ نور  از، مسجد مشرق شنیدم
حرف تعلیم و تعلُم، از دل عاشق شنیدم
از امام صادق اینجا وعده صادق شنیدم

جز مشق نام تو دل
خط امان ندارد
جان بی جمال جانان
میل جهان ندارد
دارد این راه  شکوهی عجیب
نصر من الله و فتح قریب

غزه خانه‌هایش ویران
کودکان، زنان و پیران
نسل در ستم تقدیران
روز و شب ندارند

مدرسه خراب و جان سوز
غرق غصه دانش آموز
با معلم خود هر روز
هر دو داغدارند

باز، کودک اینجا از کفن ها جامه دارد ،دلِ غافل!
پر پرواز از همین خون- نامه دارد، مرغ بسمل
مثل ققنوس آتش هنگامه دارد، سفر دل

سفر به خیر شهیدم
ستاره امیدم تکلیف هرشبت را
با خون نوشته دیدم
آرام آرام،  برو ای غریب
نصر من الله،  و فتح قریب

مژده ای تبار هابیل
روز نکبت اسرائیل
روز موشک است و سجیل
روز اتحاد است

خانه خانه فلسطین
الخلیل و دیر یاسین
غزه با شکوهی دیرین
عرصه جهاد است

ای، صف یاران ما قریب قله‌ایم، چیزی نمانده
ای جوانان تا زوال آن رژیم، چیزی نمانده
بگو بسم الله الرحمن الرحیم،چیزی نمانده

مژده دهد سپیده
صبح ظفر رسیده
چنین حماسه‌ای را
صهیون به خود ندیده

حبیبی حسین و نعم  الحبیب
نصر من الله و فتح قریب

کد خبر 749651

دیگر خبرها

  • پاسخ رهبر انقلاب به نامه رئیس سازمان تبلیغات اسلامی درباره یک طرح
  • عکس/پاسخ رهبر انقلاب به نامه رئیس سازمان تبلیغات اسلامی
  • روایتی از دیدار معلمان و دانشجویان فرهنگیان با رهبر انقلاب / مراکز تربیت معلّم را دستِ‌کم نباید گرفت
  • پاسخ رهبر انقلاب به نامه یکی از مسئولان
  • دیدار ۴۰ معلم از خراسان جنوبی با رهبر معظم انقلاب اسلامی
  • دخترم عکس‌های شرم‌آوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمی‌‌توانم او را تحمل کنم!
  • دیدار ۴۰ معلم از خراسان جنوبی با رهبر انقلاب
  • روز اتحاد است/ هم‌خوانی معلمان در دیدار امروز با رهبر انقلاب + فیلم و متن
  • کتیبه متفاوت با الهام از تخته‌ کلاس درس در حسینیه امام خمینی(ره) | عکس
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است